خاطره خرید کالسکه کوچولو واسه عروسک هلیا جون
دختر نازم اسفندسال قبل یعنی وقتی یکسال و 4 ماهه بودی یک روز تقریبا افتابی که هوا کمی گرمتر شده بود من و شما و اکرم جون رفتیم خیابون خرید . چون راه رفتن رو کامل یاد گرفته بودی اصلا نیومدی بغلم و همش این ور و اون ور می دویدی و من و اکرم جون هم دنبالت... خیابون امیریه یهو دیدم رفتی داخل فروشگاه اسباب بازی فروشی و سریع با یک کالسکه کوچولو اومدی بیرون. گفتم اِاِاِ این رو از کجا برداشتی بگذارش سر جاش ... ولی بیفایده بود و شما باسرعت بیشتر راهت رو ادامه دادی به اکرم جون گفتم شما برو دنبال هلیا تا من پول کالسکه رو حساب کنم . رفتم داخل فروشگاه و فروشنده داشت می خندید خلاصه پولش رو دادم و اومدم پیشت . تو خیابون شلوغ و پر ازدحام با اون قد...
نویسنده :
maman sima
9:14