دختر خوب من
- دختر خوبم ؛ وقتی در اغوش منی دیگه دنیا مال منه و تو اون لحظات فقط چشمهام را میبندم و خدا را هزاران هزار بار بابت این هدیه بارزش شکر میکنم ، گفتم هلیاجون بدو بیا بغلم یکم انرژی بگیرم . سریع پریدی تو بغلم و همدیگه را محکم بغل کردیم ، گفتم خدا جون مرسی که هلیا جون را به من دادی من بدون هلیا باید چکار میکردم؟ اصلا نمیتونم بد ون هلیا زندگی کنم .
هلیا گفت : مامان اگه خدا بهت یه بچه دیگه جای من میداد این حرفها را به اون هم میگفتی مگه نه؟؟
من : نه عزیزم شاید اون بچه مثل تو اینقدر خوب و مهربون نبود ، شاید اذیتم میکرد و من به خدا میگفتم چرا این بچه شیطون را به من داده ؟ من از خدا بخاطر اینکه هلیا را به من داده تشکر میکنم .
هلیا با لبخند رضایت بخش : اره میدونم منو دوست داری اما میدونم که اگه خدا بهت یه بچه دیگه میداد باز هم اون رو دوست داشتی و این حرفها را به اون میگفتی دیگه .
و این سوال را هلیا بارها و بارها از من پرسیده ...
هلیا جون دختر عزیزم ؛ اینجا برات مینویسم و ثبت میکنم تا بدونی از اینکه خدا من رو لایق مادر بودن و تربیت تو دونسته هرچقدر هم تشکر کنم باز هم کمه ، من از خدا بخاطر اینکه به من دختر داده خیلی سپاسگذاری میکنم و واقعا واقعا واسه اینکه تو دختر من هستی بیشتر بیشتر شکر میکنم خدا جون مرسی که هلیا را به من دادی ...
- گاهی نیمه شبها از خواب بیدار میشی تا اب بخوری یا بری دستشویی ، من هم چون خوابم خیلی سبکه بیدار میشم و بیشتر اوقات همراهی ات میکنم ، جدیداً وقتی نیمه شب واست اب میارم یا تا دستشویی همراهی ات میکنم وقتی برمیگردی تو رختخوابت با چشمهای نیمه بسته و خواب الود بهم میگی : مامان جون ببخشید که اذیتت کردم و بخاطر من از خواب بیدار شدی ...........
و من باز فقط میتونم بگم خدا جون مرسی که هلیا را به من دادی ...