شیرین زبونی های دخمل خوشگلم
مکالمه هلیای بیرون آینه با هلیای داخل آینه .............................
دیروز که میخواستم برم کلاس شیرینی پزی بهت گفتم دخترم برو لباسهات رو بیار اماده شو ببرمت خونه خاله ثریا.
بهم گفتی باشه وقتی می خواستی بری اتاق خودت یهو خودت رو داخل آینه قدی دیدی و جلوی آینه وایستادی .
من هم که یواشکی بهت رو نگاه میکردم دیدم داری به آینه نگاه میکنی و ازطرف هلیای داخل و بیرون آینه صحبت میکنی :
- ( هلیای بیرون آینه ) : من میخوام برم خونه خاله ثریا با حسن و فاطمه بازی کنم
- ( هلیای داخل آینه ) : نرو دیگه
- نه میخوام برم بازی کنم
- من چکار کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بعد من اومدم نزدیک تر و گفتم دخترم داری چکار میکنی ؟
گفتی : دارم با هلیا صحبت میکنم .
گفتم ؟ می خوای اون رو هم ببریم ؟
گفتی ؟ اره
بعد به آینه نگاه کردی گفتی ؟ شما هم میای خونه خاله ثریا ؟ بیا دیگه ؟
من هم گفتم هلیا جون تا شما بری آماده شی این هلیا هم لباسهاش رو میپوشه بعد خندیدئی رو رفتی تا آماده شی..............
الهی قربونت برم عشمممممممممممممممممممممممم