به یاد برادر عزیز از دست رفته ام
رضا جان ، داداش خوبم امروز 27 مرداد سال 90 ، هشتمین سالگرد رفتنت از کنار ماست ،هیچ وقت خاطره اون روز تلخ از ذهنم پاک نمیشه : 27 مرداد سال 82 روز میلاد حضرت فاطمه زهرا (س) یعنی روز مادر همه خانواده بر سر سفره ناهار نشسته بودیم که زنگ خونه به صدا در اومد و ................. خدای من چه روز بدی بود خدا کنه هیچ وقت خبر بد در خونه کسی نیارن .
رضا جان ، مامان تو اون روز خیلی خوشحال کنار بچه ها ، عروس و دومادها نشسته بود و مدام میگفت جای رضا خالیه اما نمی دونست جای تو داره برای همیشه خالی میشه ... شب قبل از سفر اومدی گفتی می خوام واسه خرید اجناس مغازه برم تهران ، مامان و بابا گفتن : چه کاریه ؟ تلفنی سفارش بده . گفتی : نه من باید برم .......... هیچ کدوم از ما نفهمیدیم این جمله ات چه معنایی داره ... چون واقعا انگار وقت رفتنت بود ...
یادته مامان گفت : پسرم نمیشه نری ؟ با خنده گفتی : برم واسه مامانم از اونجا کادو بخرم اخه روز مادر داره میاد ، بعد یه نگاهی به صورت من انداختی و گفتی واسه خواهرم هم کادو میخرم.............. و چه ارمغان تلخی از سفر برامون آوردی ...
امروز هشتمین سالگرد رفتنته و جای پدر هم 19 ماهه کنار ما خالیه ، راستی سلام من رو به بابا برسون ، همون روز رفتنت اصلا گمان نمیکردم هشت روز با داغ رفتنت دوام بیارم اما امروز هشتمین سالگردته و من هنوز زنده ام ، عجب صبری خدا بهمون داده ...
این شعر رو همراه با عشق تقدیم روح پاکت میکنم :
شام سيه باز پديدار شد
رفت و بهاران همه پاييز شد
کاسه صبر همه لبريز شد
رفت ولي آينه مهر بود
پاک دل و خوب و پريچهر بود
رفت ولي شعله به جان ها کشيد
آتش غم را به دل ما کشيد
رفت ولي آينه نور بود
زنده دل و دولت مسرور بود
آن که پر از مهر و وفا بود رفت
رفت وليکن بخدا زود رفت
رفت ولي پشت مرا هم شکست
عهد مرا با غم صدساله بست
آمدم انگار ولي دير بود
کار مرا قسمت تاخير بود
حسرت يک بار دگر ديدنت
حسرت آن قهقهه خنديدنت
مانده به دل مانده به دل بيوفا
درگذر از علت تاخير ما
روح تو آزاده و آزاد بود
روي تو خندان و دلت شاد بود
دير شد و نور دو تا ديده ام!!
جاي رخت عکس تو را ديده ام
آمدم اين بار ولي بيوفا
گفت کسي رفته اي از جمع ما
گفت ولي شعله به جانم کشيد
آتش غم را به جهانم کشيد
گفت دگر از بر ما رفته است
گفت که در زير زمين خفته است
گفت وليکن نشود باورم
جايگه او نه دل خاک بود
منزل او گنبد افلاک بود
عرش طلب کرده که از خاک رفت
پاک ترين پاک بود و پاک رفت