روزهایی که نبودیم به روایت تصویر
بخاطر حجم بالای کار در اداره مدت نسبتا طولانی نتونستم بیام و وبلاگ رو آپ کنم . از همه دوستان گلم که تو این مدت به ما سر زدن و پیام گذاشتند ممنونم .
هلیا جون این روزها خیلی ماشاءالله بلبل زبون شدی و واسه من و بابایی و اطرافیان دلبری میکنی . مادر جون کبری حدود 20 روزی بجنورد بود و رفت تهران تا ان شاءالله مقدمات ازدواج عمو حسین رو بچینه و ما هم بریم عروسی هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااا. این نقاشی رو هلیا جون موقع رفتن مادرجون کشید و فرستاد واسه عمو جونش با تاکید فراوووووووون که عمو حسین نقاشی رو بزنه رو دیوار اتاقش :
هلیا جون در مینی پارک دردونه ها:
مامانی با غذای « حلقه مرغ و سبزیجات » در مسابقه اشپزی شرکت کرد و دوم شد :
بقیه خمیر رو هم هلیا جون حسابی ورز داده و اماده کرده بره داخل فر :
مامان هلیا کجا کجا ؟؟؟؟؟ هلیا جون نقش مامان رو بازی میکنه و مامان سیما نقش نی نی کوچولو رو عهده دار شده ، در این بازی ، مامان هلیا من رو برد شهربازی ، سوار هواپیما و قطار شدم ، برم کلی خوراکی هم خرید ههههههههههههههه مرسی مامان مهربونم .
اینجاخونه مادر جون رقیه است ، ساعت از نیمه شب هم گذشته و هلیا در حال دلقک بازی و شیطونیه :
آرتین جون ( پسر دایی هلیا جون ) :
تخت و کمد جدید هلیا جون ( طرح گل ) هم آماده شد :
عکس دایی مهرداد که توسط هلیا خانوم گرفته شده :
این هم اداره مامان در برف زمستونی :