عفونت چشم هلیا جونم
روز 5شنبه عصر طبق روال هر هفته رفتیم روستا ، چون روستا رو خیلی دوست داری و واقعا لذت میبری، با اینکه سرما خورده بودی تصمیم گرفتیم تعطیلات رو روستا بمونیم ، تا اخر شب حسابی تو حیاط بازی کردی و اتیش سوزوندی ، صبح جمعه که از خواب بیدار شدیم دیدم کنار چشم چپت ترشحات زرد رنگ هست با هم رفتیم دست و صورتت رو شستیم بعد از خوردن صبحونه دیدم این ترشحات همچنان ادامه داره و بعلت چسبناک بودنش مژه هات رو بهم چسبونده ، به توصیه مادرجون کبری با چایی مژه هات رو شستشو دادم که خیلی بهتر شد ، چند ساعت بعد دیدم پلک هات متورم شدن و رو به قرمزی میزنه ، چشمت هم کوچک شده ، بعد ناهار وسایلمون رو جمع کردیم و امدیم بجنورد، روز جمعه بود و مطب دکترها تعطیل بودن رفتیم درمانگاه شفا ، دکتر هم چند تا شربت واسه سرماخوردگیت و یک قطره انتی بیوتیکم واسه چشمت تجویز کرد .
( عکس از چشم هلیا جون در روز چهارم عفونت )
قربون دختر گلم برم که واسه دکتر رفتن و دارو خوردن اصلاً اذیتمون نمیکنه، شب قرمزی چشمت بیشتر شد و همچنان ترشحات زرد از چشمت بیرون می اومد ، حسابی نگران شده بودم به خاله طیبه آرتین جون که پرستاره زنگ زدم گفت قطره یک نوع آنتی بیوتیکه و چند روز طول میکشه تا اثرش مشخص بشه ، به همکارم زنگ زدم چون همسرش پزشکه متاسفانه گوشی اش خاموش بود ، رفتم با دایی مهرداد اینترنت سرچ کردم و اطلاعات کافی رو درباره علائم عفونت چشم و قطره ای که دکتر تجویز کرده گرفتم...
شنبه رو هم مرخصی گرفتم تا حالت بهتر شه ، صبح بیدار شدم تا قطره رو داخل چشمت بریزم دیدم اونقد مژه هات محکم بهم چسبیده که اصلا نمیتونم بازش کنم ، رفتم چایی دم کردم و با پنبه مژه هات و خیس کردم که از خواب بیدار شدی و نشستی هر چی تلاش کردی چشمت باز نشد شروع کردی به گریه کردن ...
الهی برات بمیرم عزیزدلم ، دل من و بابایی واست کباب شد ، بابا با نگرانی رفت اداره ، من هم نشوندمت بغلم و شروع کردم باهات حرف زدم و مشغولت کردم تا کم کم به امید خدا تونستم با پنبه و چایی چشمت رو باز کنم ،سریع با بابایی هم خبر دادم که نگران نشه ، بعد با همکارم تماس گرفتم و وضعیت چشمت رو براش گفتم تا با همسرش مشورت کنه ببینم چکار کنم ، همسرش گفته بود نیازی نیست بریم متخصص ...
اما چشم عضو حساسیه ، وقتی میدیدم چشمت ورمش بیشتر شده ، داخل چشمت هم کاملا قرمزشده نگرانیم بیشتر میشد ، با چند تا چشم پزشک تماس گرفتم اما هیچ کدوم نوبت ندادن با اینکه گفتم وضعیت چشم بچه اورژانسیه اما گفتن واسه ماه بعد نوبت دارن، من و همسرم با چند نفر تماس گرفتیم تا از طریق دوست و اشنا نوبت بگیریم بالاخره هلیا رو بردیم مطب خانم دکتر حسینی (جراح و متخصص چشم ) مطبش فوق العاده شلوغ بود حدود 4 ساعت تو نوبت موندیم تا بالاخره هلیا ویزیت شد، خانم دکتر گفت ویروس وارد چشم هلیا شده ممکنه از سرماخوردگی یا خاک بازی هلیا باشه ، گفت 2 هفته طول میکشه تا چشمش کاملا خوبشه ، عفونت چشم واگیره و باید مراقب باشیم به چشم دیگه اش سرایت نکنه ، 2تا قطره و یک پمادچشم هم تجویزکرد و برگشتیم خونه ، چند ساعت بعد از مصرف داروها دیدم چشمش داره بهتر و بهتر میشه خدارا شکر ...
خدایا همه بچه ها رو سالم و سلامت نگه دار( آمین یا رب العالمین)