هلیاهلیا، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

هلیا پرنسس مامان و بابا

خاله بازی

1390/6/28 9:14
نویسنده : maman sima
1,749 بازدید
اشتراک گذاری

* این روزها مدام دوست  داری خاله بازی کنی ، اکرم جون زحمت ایفای نقش رو در خاله بازی شما میکشه ، وای که وقتی چادر سرت میکنی درست مثل فرشته ها میشی ................ یک فرشته کوچولوی ناز و مهربون که خدا از اسمون فرستاده تو خونه ما .......................... خدایا شکرت.

* حوصله ات سر رفته بود مامان هم با دهان  روزه حال و حوصله اینکه شما رو به پارک یا هر جای دیگه ای ببره رو نداشت ، با هم رفتیم پشت کامپیوتر نشستیم و من عکسهای دوران نوزادی و وقتی خیلی کوچولو بودی رو نشونت میدادم اما هر عکسی که میدی می گفتی این لباسهام کوووووووووووووووووووووووو من این لباسها رو می خواممممممممممممممممم بالاخره دیدم نمیشه کامپیوتر رو هم خاموش کردم و رفتیم خونه مادرجون رقیه .

اما دیشب که مادر جون و دایی مهرداد خونه ما بودن دوباره سراغ لباسهای کوچولوی خودت رو گرفتی و این بار اکرم جون رفت دو تا ساک پر از لباسهات رو اورد ،  وااااااااااااااااااااااااااااااااااااای که چقدر ذوق داشتی........ اونقدر با شوق و ذوق تند تند لباسها رو در می اوردی و نگاه میکردی و از ته دل می خندیدی که همه ما رو مبهوت کارهات کرده بودی . بعد هم با کمک اکرم جون بعضی از لباسها رو تن تک تک عروسک هات کردی و  اوردی بغل من و بابا دادی ، گفتی: نی نی داره گریه میکنه ...گفتم: این نی نی کیه ؟؟؟؟؟؟؟؟ گفتی : این داداشیه !!!!!!!!!!!!!! ( منظورت اینه که داداش می خوای !!!!!!!!!!!!!! خدا اینو دیگه بخیر کنه ).

" قربون پیش بندت ، زانو بندت  ، پیراهن بلندت ، کلاه خرگوشی ات بشم مادر "

بعدش هم اصرار و بر اصرار که لباسها رو خودت بپوشی واااااااااااااااااااااااااااااااااای همه رو از خنده روده بر کرده بودی  اخه تنها لباس ها که نبود گفتی باید پوشکم کنید بعد هم رو زمین دراز کشیدی و به حالت نی نی ها گریه میکردی و میگفتی من رو بغل کنید ................. خلاصه عجب اوضاعی داشتیم دیشب ............. به شما هم که مطمئنم خیلی خوش گذشت ،  ما هم خیلیییییییییییییییی خندیدیم .الهی مامان فدای این کارها و ادا اصولهات بره عزیز دلم.

* چند روز قبل واسه دختر نازم یک بلوز خریدم که کوچک از اب در اومد با اکرم جون و هلیا خانوم رفتیم خیابون تا بلوز رو عوضش کنیم من داخل مغازه بودم و شما تو راهرو پاساز ........... اومدم بیرون دیدم رفتی مغازه کفش فروشی و میگی من کفش می خواااااااااااااااااااااااااام  من هم گفتم باشه بروی چشمممممممممم رفتیم داخل مغازه یادم اومد که از کفشهای مهدیس دختر عموت خوشت میاد و هر بار که میبینی می خوای کفشهای اون رو بپوشی اون هم میگه نههههههههههههه نمیدم و بعدش گریههههههههههههههههه یک مدل کفش که تقریبا شبیه اون کفشها رو بود رو واست انتخاب کردم اما قبول نکردی و گفتی من این یکی رو می خوااااااااااااااااااااااااااااااااااام بالاخره هم تسلیم حرف جنایعالی شدم و واست خریدم همونجا هم پات کردی . بعد ازت پرسیدم دخترم این کفشها خوشگله یا کفشهای مهدیس؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟گفتی : کفشهای مهدیس . گفتم : اِ خوب از اونها بردار . گفتی : نهههههههه من اینها رو دوست دارم................ ههههههههههههههه چی بگم اخه پرنسس مامان . 

 

این عکس رو هم هلیا خانوم از من و بابایی در معصوم زاده سر خاک بابابزرگش گرفته:

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (18)

سمیه: مامان مسیح
6 شهریور 90 10:29
سلام خاله جون.....بیا پیشمون...ما آپیم با پست جشن تولد مسیح کوچولو... با تفسیر و تصویر...
مامان ماهان
7 شهریور 90 9:53
به به چه کفشای خوشگلی خریدی مبارکت باشه عزیزم ...... وااااااااااااااااای چه حالی میده دیدن لباسهای بچگیشون .... آدم باورش نمیشه که دارن بزرگ میشن الهی همیشه خوش باشین
مامانی و آیدا
7 شهریور 90 10:45
سلام دوست عزیزم
چه جالب درست همین چند وقت پیش آیدا هم زانو بند دوران نوزادیش رو بسته بود و هی تو خونه راه میرفت . براشون خیلی جالبه .
من که میگم تو بزرگ شدی و لباسهات دیگه کوچیکن میگه خوب دوباره منو کوچیک کن
دختر گلت رو ببوس


ممنونم که بهمون سر زدی .
گل دختر
7 شهریور 90 19:02
بچه همه عاشق خاطرات دوران نوزادیشون هستن و یادآوری اونا به هر ترتیبی براشون خیلی جذابیت داره. آفرین به حسن سلیقه خانوم گل کفشها مبارکش باشه خیلی قشنگن
مامان غزل
7 شهریور 90 19:14
سلام هلیا جون خاله چه کفشای نازی خریدی مبارک باشه گلم یه سلام هم به مامان پرنسس قصمون بخدا شرمنده ام که نمیتونم بهتون سر بزنم وممنون از اینکه با حضور گرمتون از ما یاد میکنید
زهره مامان هلیا
8 شهریور 90 9:30
سلام هلیا جونی کفشای نو مبارک خاله چقدر نمک شدی با اون چادر خوشگلت
مامان هانيا
8 شهریور 90 12:36
آخيييييييي. منم از اين دردسرها با هانيا دارم.هر چند وقت يه بار كه مي‌خوام لباسهاي زمستونييا تابستونيش رو جايگزين كنم.!!
سمیه: مامان مسیح
9 شهریور 90 21:04
____________@@_@__@_____@ ___________@@@_____@@___@@@@@ __________@@@@______@@_@____@@ _________@@@@_______@@______@_@ _________@@@@_______@@______@_@ _________@@@@_______@_______@ _________@@@@@_____@_______@ __________@@@@@____@______@ ___________@@@@@@@______@ __@@@_________@@@@@_@ @@@@@@@________@@_____ _@@@@@@@_______@_____ __@@@@@@_______@@_____ ___@@_____@_____@_____ ____@______@____@_____@_@@ _______@@@@_@__@@_@_@@@@@ _____@@@@@@_@_@@__@@@@@@@ ____@@@@@@@__@@______@@@@@ ____@@@@@_____@_________@@@ ____@@_________@__________@ _____@_________@_____ _______________@_____ ____________@_@_____ عیدتون مبارک
helia & sara
13 شهریور 90 12:38
چه کفشای قشنگی خریدی خاله جون خیلی دلم برات تنگ شده بود خیلی وقت بود بهتون سر نزده بودم یه مدت روزه داری و آخرشم تعطیلات عید فطر راستی نماز و روزتون هم قبول باشه بوسسسسس
مامان غزل
13 شهریور 90 16:15
سلامـــــــــــــــــ ممنون از حضور گرمتون تو این چن مدت که من نبودم راستی اومدم بگم آپ کردمـــــــــــــــ
مامان گیسو
13 شهریور 90 17:46
کفش های خوشگلت مبارک عزیزم الهی قربونت برم من با اینهمه شیرین زبونی بوسسسسسسسس
مامانی طاها
13 شهریور 90 20:13
کفشای نو مبارک خانومی
مامان گیسو
14 شهریور 90 13:00
سلام دوست گلم شبها گیسو تا 3 یا حتی تا 6 صبح بیداره روزها هم زیاد نمی خوابه حسابی هم بغلی شده حالا تو یه پست از کاراش می نویسم راستشو بخوای زیاد وقت نمی کنم عکس بگیرم ذهنم خیلی درگیره خونه است باید تا دهم خونه رو خالی کنم در حالی که هنوز نخریدم ممنونم از مهربونیات عشق منو ببوس
فرناز مامان آنیسا
14 شهریور 90 15:42
سلام سیما جون خوبی عزیزم ؟ من خیلی وقت پیش آدرس آنیسا رو عوض کردم و فکر کنم آدرس جدیدش رو برات اینجا گذاشتم چون توی وبلاگ جدیدمون شما لینک هستید و بهتون از اونجا سر زدم حالا این آدرس رو هم به لینکاتون اضافه کنید . www.kodakeman1387.persianblog.ir
مریم
20 شهریور 90 11:20
وای چه ناز شدی خوشگل خاله یاد کوچولوییت افتادی مگه ؟ بوسسسسسسسسس
نازنین نرگس نفس مامان
20 شهریور 90 11:49
کفشای نازت مبارک عزیزم حالا چرا فکر میکنی کفشای مهدیس خوشکلترهامان از دست شما وروجکا
مامان قندعسل
21 شهریور 90 8:13
مبارك باشه كفشاي هليا عسلي. عجب دخمليمون حسابي از گذشته ياد كرده مخصوصا" با اون لباساي كوتاهي كه تنشه خيلي عكسات جيگملي بود خاله جون بوسسسسسسسسسسس پيشمون بياين
مامان آرتین
31 شهریور 90 10:35
وای چه بانمک . سلیقه خودش رو قبول داره دیگههههههه