هلیا جون در اسفند 1390
- هلیا جون دیروز صدایی شبیه صدای سکسکه زدی و سریع گفتی : مامان آروغ جدید بغشید نداره . مگه نه ؟ من هم گفتم : بله عزیزم درسته .
- دیشب شام خونه مادرجون رقیه بودیم سر شام گفتی : مامان جون جات خوبه ؟ راحتی ؟؟ گفتم : آره دخترم .
بعد به بابایی گفتی : بابا جات خوبه ؟ راحتی ؟؟؟ بابا هم گفت : بله ..... بعد با خیالی راحت شروع کردی به غذا خوردن . قربون دل مهربونت گلم.
- دیروز میگی : مامان جون اگه رفتم خیابون واسه شما دو تا کتاب قصه با چند تا پنس خوشگل میخرم .الهی فدای دست و دلبازی ات برم من.
- دیروز از دستشویی اومدی بیرون ولی شلوارت رو نپوشیدی . بابا گفت : هلیا سریع شلوارت رو بپوش وگرنه مجبور میشم باهات دعوا کنم .
با اشاره انگشت و اخم فراوون گفتی : من اجازه نمیدممممممممم باهام دعوا کنی ....
- دو هفته قبل من رفتم خیابون واسه خرید و شما با اکرم جون رفتید مینی پارک دردونه ها و دوباره شکل پروانه شدی من هم واست عروسک خرسی با کرانچی که خیلی دوستش داری خریدم .
هلیا جون و بابا حمید ( خونه خاله ثریا ):
بقیه عکسها رو هم فردا میذارم اخه الان سرعت اینترنت خیلیییییییییییییییی پایینه .