هلیاهلیا، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

هلیا پرنسس مامان و بابا

خداحافظ سال 90

1390/12/29 11:26
نویسنده : maman sima
547 بازدید
اشتراک گذاری

سال 90 هم داره تموم میشه و همه در تب و تاب نوروز و آغاز سال نو هستند. سال 90 با خوبی ها و بدی هاش به واپسین روزهای خودش رسیده و من میخواهم ورق روزهایی که بدیها و کدورت ها رو تجربه کردم پاره کنم و بندازمشون دور ...

اگه بخوام یک مرور کلی بر سال 90 داشته باشم درحال حاضر اینها یادم میاد :

سال 90 یک نفر که اصلا ازش انتظار نداشتم با تهمتهایی که اصلا لایقش نبودم بدجوری ناراحت و داغونم کرد ، شکر خدا تونستم غرورم رو بشکنم و برم به دیدار کسی که واااااااااااقعاً دلم رو شکسته بود ، کسی که با حرفهاش کینه ای رو به دلم گذاشت که فکر نمیکردم تا اخر عمرم بتونم ببخشمش و باهاش صحبت کنم اما ، اما به لطف خدا تونستم این ببخش رو در انتهای سال 90  داشته باشم خدایا شکرت .

سال 90 را با چشمانی منتظر برای دیدن دوباره امیرحسین عزیز سپری کردم خیلی خیلی سخت بود .

سال 90 سال خوبی بود چون با داداش مهرداد و داداش مجتبی زمین خریدیدم  و به امید خدا سال آینده کار ساختش رو شروع کنیم .

 سال 90 همسرم دوباره درس خوندن رو از سر گرفت و در رشته برق الکترونیک وارد دانشگاه شد . اکرم جونم در رشته نقشه کشی صنعتی و نسرین جان هم در مقطع کارشناسی ارشد وارد دانشگاه شد .

داداش مجتبی در ازمون نظام مهندسی قبول شد .

زمستان سال 90 یک اتفاق بد واسه یسنا جون افتاد که خداراشکر به خیر گذشت .

انتهای سال 90 حسین عزیز و مهربون با حمیده جان گل و خانوووووووووووووووووووم ازدواج کرد و پایان خوبی به سال 90 داد.

در کل سال 90 سال خوبی برای ما بود امیدوارم سال 91 خیلی خیلی بهتر ، پربارتر ، خوش تر و سرشار از شادی و سلامتی باشه . الهی آمین .

سال 90سال خوبی برای هلیا جونم بود ،خیلی کم مریض شد ، مسافرت رفت ، تولد سه سالگی اش رو با تم کفشدوزک گرفت ، دوچرخه خرید ، اسکوتر خرید ، تخت و کمد تازه خرید و ... اما زمستون خوبی نداشتیم اخه دو بار به سختی سرما خورد . امسال خیلی هوا سرد بود و واسه اومدن بهار لحظه شماری میکنیم.

اما بد نیست مروری کنم بر رفتارهای هلیاخانوم در سال ٩٠:

* هنوز هم شبها خیلی دیر میخوابی ، اغلب اونقدر اذیت میکنی که مجبور میشیم سرت داد بزنیم تا بگیری بخوابی . باید موقع خواب چند تا قصه جدید بگم تا خوابت ببره . جدیداً میای کنار من میخوابی و بعد که خوابت برد میبرم میگذارم داخل تخت ، که من اصلا این رو دوست ندارم چون کم کم به این روش عادت کردی . نمی دونم چکار کنم شبها زودتر بخوابی . اخه شبها دیر میخوابی و روز بعد تا لنگه ظهر در خواب ناز تشریف داری . عصرها هم اصلا نمی خوابی .

* با بچه ها نیم ساعت اول خوب بازی میکنی اما بعدش کم کم سر ناسازگاری میزاری . وسایل و اسباب بازی هات رو بهشون نمیدی . حتما حتما خودت باید رییس باشی و بقیه گوش به فرمان شماباشند . هرچی شما بگی باید همون باشه . بخصوص ارتین جون رو خیلی اذیت میکنی به هر چیزی دست میزنه میری ازش میگیری و سرش داد میزنی اون هم میترسه و گریه میکنه . البته گاهی اوقات اونقدر با بچه ها خوب کنار میای که تعجب میکنم !!!!!

* هنوز هم تا دقیقه ٩٠ دستشویی نمیری . گاهی این نگه داشتن دستشویی ات به ساعتها میرسه و من خیلی اعصابم خرد میشه اخه میترسم به کلیه هات اسیبی برسه . میبینم داری این پا و اون پا میکنی یا سریع میشینی و تکون تکون میخوری اما میگی من دستشویی نداااااااااااااااارم . جدیدا بابا حمید میگه کسی نمیره  دستشویی من برم ؟؟؟؟ اونوقت جلوتر از بابا خودت رو میرسونی دستشویی .

* امسال ناخن خوردنت خیلی من رو ناراحت کرده. نمی دونم چی شد که این عادت بد رو یاد گرفتی . البته در نبود ما این کار رو میکنی بخصوص وقتی جلوی کامپیوتر نشستی و تنهایی داری برنامه کودک نگاه میکنی . جدیدا تا باهات دعوا میکنم میگی : حالا که با من دعوا کردی من هم ناخن میخورم .!!! ای خدا  تا بتونم این عادت رو از سرت در بیارم پیر میشممممممممم.

* وقتی میخواهیم بریم مهمونی یک ساعت باید منت بکشیم تا خانوم خانوما لباس بپوشن . بارها من و بابایی از خونه رفتیم بیرون و با قیل و داد هلیا خانوم برگشتیم خونه و بالاخره اماده شده . تازه موقع برگشتن از مهمونی دوباره همین آش و همین کاسه . چون حاضر نمیشی اماده شی برگردیم خونه . گاهی باج میدیم تا خانوم همکاری بیشتری داشته باشه .

* هنوز هم با حموم رفتنت مشکل دارم با هزار دوز و کلک میای حموم اما نمیذاری سرت رو بشورم و موقع شستن سر با جیغ و گریه و داد و فریاد فرار میکنی و تا نیم ساعت بعد حموم هم در قهر بسر میبری .

* هنوز هم به نقاشی و خاله بازی علاقه زیادی داری . تمام کارتون و برنامه کودک حتی موش و گربه رو باید همزمان با تماشا واست تعریف کنیم . این هم خیلی حوصله و وقت میبره که گاهی از توان ما خارجه .

* طبع شعر گفتنت خوبه و مدام با خودت شعرهای جدید ( بدون قافیه ) میگی و با هر آهنگی میرقصی.

* موقع غذا خوردن بسم الله الرحمن الرحیم میگی و موقع سیر شدن الهی شکر ( با کشیدن کف دستهات به صورتت ) و بعد هم با صدای بلند میگی : مرسیییییی.

* از ادمهای غریبه بخصوص اقایون که میان خونمون میترسی و میری داخل اتاقت و نمیای بیرون . اگر هم بیای فقط باید بغل من باشی . علتش اینه که واکسنهات رو همبیشه اقایون زدن . اقایون به زور بغلت کردن و لپت رو کشیدن و ....

* هنوز هم از پوشیدن  لباس زیر امتناع میکنی. این هم شده واسه من یک معضل !!!!!!!! میگم چرا نمی پوشی میگی گیییییییییییییر میکنه .

* گاهی اوقات میگی مامان نباید با تلفن صحبت کنه ، با مهمونها نباید خداحافظی کنه ، به مهمونها نباید سلام کنه و ..... و البته من گوش به حرفت نمیدم چون اصلا منطقی نیست و شما کلی قیل و داد راه می اندازی .

* خیلی خوب دارو میخوری ، خیلی مودب صحبت میکنی ، اصلا چه موقع خواب چه بیداری به خودت جیش نمیکنی ، اصلا به وسایل خطرناک دست نمیزنی ، اهل خوردن تنقلات نیستی .

* امیدارم در سال ٩١ عادتهای خوبمون رو پرورش بدیم و عادتهای بدمون رو ترک کنیم .

الهی آمین .

خداحافظ سال 90 .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان فاطمه و محیا
5 فروردین 91 10:03
امیدوارم شادی های سال91در اخر سال و مرور اون بیشتر از هرسال باشه براتون سال نو مبارک
مامان یسنا
5 فروردین 91 14:25
سلام به شما دو گل عزیزم سال نو رو بهتون تبریک میگم انشاالله سالی توام با ارامش وسلامتی وخیلی خوبیهای دیگه داشته باشید.
سیما جونم...در رابطه با ناخن جویدن هلیا جونم باید بگم ناخن جویدن بچه ها علتش نا امنی...روانی میتونه باشه...یا ترس...یا توقعات ولدین...یا جدایی مادر...ودرمان این حالت سادست با نوازش وتوجه بیشتر وخنده وشادی فراوون چاره کارست.
ونگه داشتن دستشویی در این سن بچه ها کاملا طبیعیه واونها از این کار یه لذت خاصی میبرند...درسته به کلیه هاشون شاید اسیب برسونه ولی یه دوره ی خاص داره ومیگذره...اغلب بچه ها همین طوریند...وقتی دستشوییش رو نگه میاره بعد از رفتنش به دستشویی سعی کنید مایعات بخوره...وفکر نکنم باعث سنگ کلیه بشه تا حالا نشنیدم ...اما...اما برای عفونت کلیه مراقب باشید...حتما خوب خودشرو بشوره تا عفونت نگیره...نپوشیدن لباس زیر بد نیست....دکترای زنان معتقدند تمام عفونت ها وقارچها از لباس زیره پس مشکلی نیست....موفق وموید باشید دوستون داریم


مرسی منا جووووووووووونم .بوس
مامان آرتین
7 فروردین 91 11:52
عید شما مبارک . انشالله سال خوبی داشته باشید . الهیییییییی چه خاطرات بامزه ای .
اکرم جووووون دخترخاله ی هلیا
11 فروردین 91 22:36
فدات شم با این اخلاقات
امروز اومدی دم دررررررر خونه ی مادرجون، بوس ندادی گفتی فردا بوس میدم.
امیدوارم به قولت عمل کنی


مرسی اکرم جوووووووووونم. سعی میکنم به قولن عمل کنم . میدونی که از بوس دادن اصلا خوشم نمیاد.
حسین باخویش
11 فروردین 91 23:37
سال نو مبارک بهترینهارو در سال 91براتون ارزو میکنم


سال نو شما هم مبارک .ما هم برای شما سال خوبی رو ارزو میکنیم .
مامان باران
15 فروردین 91 9:05
ای جونممممممممم بعضی کاراش مثل بارانه مثلا لباس پوشیدنش - حموم رفتنش - علاقه به نقاشی و شعرای بی قافیه گفتنش و ترسش از بعضی آقایون امیدوارم سال 91 براتون پر از شادی و شادکامی باشه
مامان ماهان
16 فروردین 91 17:05
ای جوووووووووووووووونم چقدر زیبا نوشته بودی خیلی خیلی خوشم امد عالی بود الهی که سال جدید پر از اتفاقات خوب و خوشایند باشه
مامان ماهان
16 فروردین 91 17:06
واااااااااااااااااااای ماهانم اینطوریه باید برای لباس پوشیدن التماسش کنم خوب دوست جونم همدردیم