شیرین زبونی های هلیا جون
- اکرم جون : هلیا پولهات رو جمع کن بریم واست یک مامان خوشگل بخریم ... هلیا جون : خودت زشتی !!
- هلیا جون و آرتین جون ( پسر دایی ) خیلی همبازی خوبی هستید و از کنار هم بودن خیلی لذت میبرن ، به من میگی : مامان ارتین هم زیااااد بره حموم موهاش بلند شه بعد اسمش رو بگذارید هلیا فامیلش هم بشه باخویش. باشه ؟ من : باشه عزیزم ، می خوای موهای شما رو کوتاه کنیم اسمت رو بگذاریم آرتین ؟؟؟هلیا : اره میخوام !! ( از شدت علاقمندی به چه چیزهایی فکر میکنی !!!)
- عمه جون خطاب به هلیاجون : عزیزم کُپُلِت رو بخورمممممممممم ... هلیا جون : نه باید مامان و بابا بخورن ... عمه جون : خوب همون بهتر که مامان و بابات بخورن هههههههههههههههه
- هلیا جون این روز ها مدام در تخیلات مدرسه رفتن بسر میبری و بنا به گفته خودت کلاس سوم هستی چون دو تا کتاب رو خوندی تموم کردی .. مثلا ً شبها موقع مهمونی رفتن میگی مامان من درسهام رو نوشتم ، مامان من این گل رو از مدرسه آوردم ، مامان این اسباب بازی رو دوستم تو مدرسه بهم داده و ....)
- خیلی دوست داری موهات بلند شه و به کمرت برسه ، خیلی دوست داری قدت بلند شه و دستت به همه چیز برسه ، خیلی دوست داری شکمت بزرگ شه و ...
- من واسه برنامه رژیم غذایی که دارم بعضی شبها شام کالباس میخورم و شما هم عاشق کالباسی واسه همین یواشکی می خورم نبینی ، یک شب مچم رو گرفتی گفتی من هم کالباس میخوااااااااام .من : دخترم من کالباس میخورم شکمم کوچیک بشه شما نباید بخوری . هلیا : مامان نخوووووووور بذار شکمت بزرگ شه قوی بشی !
- بعد از خرید دوچرخه و اسکوتر در 6 ماه قبل ، گیر دادی به اینکه من اسکیت میخوام . تهران که بودیم باباحمید واست اسکیت خرید داخل فروشگاه ورزشی نشسته بودیم تا فروشنده ، اسکیت شما رو داخل ساکش بذاره . من : دخترم این هم اسکیت حالا راضی شدی ؟؟؟ هلیا : ماشین شارژی هم بخرید بسه دیگه !!!
مامانی قربون آرزوهات خوشگلت بره عسیسمممممممممممممممممممممم