هلیاهلیا، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره

هلیا پرنسس مامان و بابا

جشن تولد 5 سالگی

1392/8/11 8:19
نویسنده : maman sima
1,006 بازدید
اشتراک گذاری

امسال تصمیم گرفتم بخاطر اینکه اومدیم طبقه پایین خونه مادر جون و جامون یه خورده کوچیکه از طرفی سرم تو اداره خیلی شلوغ شده ،  جشن تولدت رو در پیش دبستانی واست بگیرم ، اما اونقده اصرار کردی تا یه جشن خونوادگی کوچک هم واست تو خونه گرفتیم ...

یه جشن تولد با تم زنبوری ویز ویز......

هفته قبلش تصمیمون جدی شد رفتم پارچه خریدمو دادم خیاط تا واست یه پیرهن بدوزه ، کیک هم سفارش دادم ، اکرم جون هم شبانه روز مشغول درست کردن تم تولد شد ...

واسه جشن تولد بینهایت خوشحالی، مدام بوسم میکنی و میگی مامان جون مرسی که برام تولد میگیرن ، چند تا زنبور رو کاغذ کشیدی رنگشون کردی و چشبوندی به دیوار خونمون ، هر روز اهنگ میزاری و میرقصی و هر روز صبح یکی از انگشتهای نازت رو میبندی و میشماری که چند تا دیگه بخوابی تولدت میشه ، بهم میگی مامان وقتی 5 ساله شدم قدم چقد بلند تر میشه ؟؟؟؟چند تا مهمون میان خونمون ؟؟؟؟واسم کادو چی میارن ؟؟؟؟ میگی : این دفعه از صبح برام جشن بگیرید تااااااااااااااااا شب که زود تموم نشه ...

هر سال که بزرگتر میشی احساست هم واسه جشن تولدت بزرگتر میشه چون با شور و شوق بیشتری واسه این روز لحظه شماری میکنی .

بهم گفتی دوست نداری تو پیش دبستانی واست جشن بگیرم ، میخوای که  جشن تولد تو خونه باشه ، من هم با معاون( خانم اذری )  و مربی ات ( نسرین جون ) صحبت کردم و نظرشون این بود که یه جشن کوچولو هم تو کلاس واست بگیریم و بگیم که این جشن رو مربی ات واست گرفته تا حس اعتماد به نفست بالاتر بره ، و این شد که 8 ابان جشن تولد در پیش دبستانی مهربان و 9 ابان جشن تو خونه داشتیم ...

عکسهای جشن تولد رو بزودی میزارم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

حمیده جون
13 آبان 92 16:21
تولدت مبارک باشه گل نازم
سیما جون ببخشید که نتونستیم بیایم خیلی دوست داشتیم که تو این شادی باشیم ولی شرایط نذاشت


خواهش میکنم عزیزم ما هم خوشحال میشدیم تشریف می اوردین اما از راه دور نمیشه انتظار داشت گلم ایشاله سال بعد قسمت شه شما هم کنارمون باشید.
مامان ارتین
14 آبان 92 10:58
چه جالب . من فکر می کردم تولد تو مهد رو بچه ها بیشتر دوست داشته باشن .