هلیاهلیا، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره

هلیا پرنسس مامان و بابا

وقتی هلیا جون تو خواب بره مهد

1392/9/9 7:24
نویسنده : maman sima
497 بازدید
اشتراک گذاری

چهارشنبه بعد از اینکه رفتم اداره ، اکرم جون حدود ساعت 8 بهم زنگ زد و گفت : هلیا مهد نمیره .

و اینطور تعریف کرد که :

  اکرم جون : هلیا بیدار شو باید بری مهد .

هلیا :  من امروز مهد رفتم .

اکرم جون : تازه صبح شده شما دیروز رفتی مهد ،امروز که هنوز نرفتی .

هلیا : اِاااااااِ میگم من امروز مهد رفتم .

اکرم جون در حال که خنده اش گرفته : عزیزدلم حتما خواب دیدی زود اماده شو همه بچه ها رفتن شما هنوز خونه ای.

هلیا: خوب به حرفم گوش کن ، دقت کن ، من امروز مهد رفتم یادت نیست دکمه های پالتوم رو هم باز گذاشتم ...

بالاخره هلیا زیر بار نرفت که باید بره مهد و برای حل دعوا زنگ زدن به مامان.

من: هلیا جونم چرا نرفتی مهد ، دیرت میشه هااااااااا

هلیا: مامان من یادمه امروز مهد رفتم . نمیخوام دوباره برم .

و گوشی رو داد به اکرم جون...

من هم به اکرم گفتم با شوخی و بازی و خنده و حتی اگه شده با قول یه جایزه راضیش کنه بره مهد و هلیا جون بالاخره راضی شد بعد از دیدن یک کارتون بره مهد...

الهی مامان قربون خواب هات بره عزیزدلم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

حمیده جون
9 آذر 92 13:41
مامی آرشیداجون
10 آذر 92 0:44
فدای خواب شیرینت عسل
maman sima
پاسخ
مامان مریم
20 آذر 92 16:29
الهی خوابم میبینه عروسکم
مامان آنیتا
3 دی 92 0:08
الاهی چقدر بامزه بود
maman sima
پاسخ
نتونستم وارد وبلاگتون بشم
مامان آنیتا
3 دی 92 0:08
ای جون دلم قلبون خواب دیدنت
maman sima
پاسخ
مرسی عزیزدلممممممممممم