من خییییییییییییییییلی غذا نخوردم
دختر قشنگم مادر جون رقیه و دایی مهرداد از سفر حج اومدن و شما خیییییییییلی از دیدنشون خوشحال شدی .
وقتی مهمونها کم کم رفتن و خونه مادرجون خلوت شد رفتی بغل مادرجون نشستی و بهش گفتی : شما رفتی مکه من خیییییییییییییییییییییلی غذا نخوردم !
مادر جون هم منو صدا زد و گفت : ببین دخترت چی میگه ! چرا وقتی من نبودم بهش غذا ندادین ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من هم گفتم : چی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بعد هلیا جون دوباره گفتی : من خییییییییییییییییییییییییلی غذا نخوردم .
دختر گلم بگو گرسنمه چرا میگی خیلی وقته غذا نخوردی 1 اونوقت مادر جون فکر میکنه خدایی ناکرده من کوتاهی کردم .
عزیز دلممممممممممم بغلت کردم و بخاطر شیرین زبونی ات کلی بوست کردم بعد بردمت اشپزخونه و واست غذا کشیدم .
الهی فدای زبون ریختنت بشم مامانی.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی