هلیا و مینی پارک دردونه ها
هلیای گلم از وقتی هوا سرد شده دیگه نمیشه ببرمت پارک و شهربازی اخه هوا خیلی سرد و ممکنه خدایی نکرده سرما بخوری واسه همین من و بابا حمید و اکرم جون میبریمت مینی پارک دردونه ها ، آخ که چقدر اونجا رو دوست داری...
اولین بار که رفتیم مینی پارک دردونه ها دو سال و یک ماهت بود ، فقط با چند تا اسباب بازی مشغول بازی شدی و بقیه اش رو نقاشی کشیدی اما از دفعه بعد که وارد مینی پارک شدیم رفتی سراغ تک تک اسباب بازی ها ( سرسره بازی - تاب بازی - ماشین سواری - استخر توپ و ... ) خیلی خوشحال بودی و همش بالا می پریدی الهی مامان فدات بشه عزیزممممممممممممممم
از دفع سوم به بعد هم که از همون لحظه اول شروع کردی به رقص و خنده و بالا پریدن آخ که چه لذتی داشت واسه من و بابا که تو رو اونقدر خوشحال و خندون ببینیممممممممممم
اما موقع رفتن دوست نداشتی همراه ما بیای و می زدی زیر گریه و بالاخره با خوراکی و غیره راضی میشی بیای بیرون.
الهی همیشه شاد و سرحال باشی خوشگلکم .
حالا هم که تا از خواب بیدار میشی میگی بابام بیاد من رو ببره دردونه ها .
دیگه اونقدر استاد شدی که به لقیه بچه ها اجازه نمیدی تو بازی از شما جلو بزنن و اذیتت کنن.