چه دختر خوبی داره مامان به به !
- صبح روزهای تعطیل وقتی چشمهای نازت رو باز میکنی میبینی کنارتم یک لبخند خوشگل میزنی و دستهای کوچولوت رو میذاری روی دو تا گونه های من و دوباره چشمهات رو می بندی .
- از یکسال و نه ماهگی که از پوشک گرفتمت تا دو سال و سه ماهگی ( تقریبا 6 ماه ) موقعی که می بردمت دستشویی شروع میکردی به آب بازی و شیطونی کردن و حدود یک ربع تا نیم ساعت خیال بیرون اومدن رو نداشتی گاهی با صبر و حوصله کنارت می موندم و بالاخره با هزار داستان و ....... می آوردمت بیرون اما بعضی وقتها چاره ای نداشتم جز اینکه به زور بیارمت بیرون و تو هم میزدی زیر گریههههههههههه اما از اون موقع به بعد اوضاع برعکس شده می بینم مشغول بازی کردنی و هی تکون تکون می خوری می دونم جیش داری اما از بازی کردن دل نمیکنی بری دستشویی بعد میگم : کی می خواد بره دستشویی ؟؟؟؟؟ بعد بابایی میگه : من من .......... و شما با تمام سرعت میدوی به سمت دستشویی . الهی فدات بشم که تا من نشورمت و بعدش دستهات رو با مایع نشوری نمیای بیرون .
- کوچولو که بودی موقع بیرون رفتن کفر همه رو در می آوردی اخه یک ساعت طول می کشید تا خانوم رو آماده کنیم و لباس تنش کنیم ، حتما باید لباسی که خودت دوست داشتی رو می پوشیدی مثلا وسط تابستون کاپشن قرمزت رو می پوشیدی ، موقع مهمونی رفتن دم پایی پات میکردی ، زیپ سویشرت رو حتما خودت باید می کشیدی بالا و چون نمی تونستی شروع میکردی به جییییییییییییییییییییییغغغغغغغغغغ زدن ، کفشها و جوراب هات رو خودت پات میکردی و اگه موفق نمی شدی دوباره جیییییییییییییییغ و داد و هوار ......... اما اما الان دیگه واسه خودت خانومی شدی به حرف مامان گوش میدی و هر چی مامان بگه می پوشی اون هم نه تنهایی بلکه با کمک مامانی . آفرین دختر نازم.
- وقتی دو سال و 5 ماهت بود خودت کفشهات رو پوشیدی و دیدم لنگ به لنگ ( برعکس ) پات کردی و راضی نشدی درستش کنم خلاصه پیاده راه افتادیم خونه مادر جون چون فقط چند کوچه با هم فاصله داشتیم وسط راه یک خانومی من رو صدا زد و گفت : خانوم کفشهای بچه رو برعکس پاش کردی می افته ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ من هم گفتم می دونم اما خودش پوشیده و نمیذاره درستش کنم ، خانومه هم خندید و رفت .
- الهی قربون دختر مستقل خودم برم از یک سال و نیم تموم پله ها رو خودت باید بالا و پایین بری اگه کسی دست بهت بزنه دوباره بر میگردی از پله اول شروع میکنی .