هلیاهلیا، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

هلیا پرنسس مامان و بابا

دوباره از پیشم فرار نکن

1390/3/18 11:53
نویسنده : maman sima
853 بازدید
اشتراک گذاری

- اومدی گفتی مامان بریم کامپیوتر رو روشن کن می خوام برنامه کودک ببینم (جدیدا فقط برنارد رو نگاه میکنی ) من هم گفتم: باشه . بعد گفتی : بیا پیشم بشین دوباره فرار نکن، باشه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

- رفتیم خونه عمه سکینه ، به من گفتی :  به عمو نادر ( پسر عمه ات ) بگو با من حباب بازی کنه . من هم گفتم خودت بگو . گفتی : مامان دهانت رو باز کن . من دهانم رو باز کردم . بعد گفتی : ببین زبون داری پس بگو دیگه !!!!!!

- تعطیلات سه روزه رو رفتیم خونه روستا ، کلی با مهدیس بازی کردین گاهی هم با هم قهر می کردین . عمو نادر با تفنگ اب پاش کلی شما ها رو خیس کرده بود البته چون هوا خیلی گرم بود خیلی بهتون چسبید ههههههههههههههههههههه

این هم یک نمونه از عکس با موهای کاملا خیس :

- استخون رو بیشتر از گوشت دوست داری ، دیروز مادرجون رقیه یک استخون بزرگ ( فکر کنم زانوی گوسفند بود ) پخته بود اورده بود خونه مون تا بخوری بعد که حسابی خوردی  و سیر شدی رفتی سراغ بازی . چند ساعت بعد داشتم واسه قصه میگفتم که ازم پرسیدی : هاپو چی می خوره ؟؟؟ من هم گفتم : استخون . گفتی : نههههههههه من استخون می خورم به هاپو نمیدم ههههههههههههههههههههه

- اکرم جون داشت تو خونه واسه خودش ترانه زمزمه میکرد و میگفت : تو که چشمات خیلی قشنگه ، شما هم گفتی : رنگ چشمات خیلی عجیبه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!! من و اکرم جون خیلی تعجب کردیمممممممممممممممممممممم الهی قربونت برممممممممممممممممممم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان بوبولی
17 خرداد 90 11:38
هر چی از شیرین زبونیاشون بنویسیم بازم کمه... ببوسش


اره والا ، مرسی که به وبلاگ سر زدی عزیزم شما هم اهورا رو ببوس.
مامان ماهان
17 خرداد 90 15:38
خدای من چقدر شیرین زبونه هلیا جون
بوسسسسسسسسسس


مرسی گلم که به وبلاگ سر میزنی
گل پسرت رو ببوس
مامان فرشته
17 خرداد 90 18:51
واییییییییییی به خدا می خوام بیام بخورمششششششش



ممنونم خانومم که میای سر میزنی .