هلیاهلیا، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

هلیا پرنسس مامان و بابا

روزهای ماه رمضون

1390/6/6 8:55
نویسنده : maman sima
849 بازدید
اشتراک گذاری

* افطاری خونه خاله ثریا دعوت بودیم با فاطمه جون دختر خاله ات بازی میکردی، موقع افطار فاطمه جون که روزه بود بهت گفت : هلیا جون بیا بریم سر سفره روزه مون رو باز کنیم . شما هم با ذوق و شوق اومدی و گفتی : بازش کنید دیگه ؟ گفتم : چی رو ؟ گفتی : روزه تون رو . من هم یک خرما گذاشتم تو دهنم و گفتم ایناها بازش کردم .  با تعجب به اطراف نگاه کردی و گفتی : کووووووووووووووووووو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ من که ندیدم ، بازش کنید من ببینمش . همه خندیدیم و گفتیم وقتی غذا میخوریم یعنی روزه مون رو باز میکنیم دیگه . اما عصبانی شده و گفتی ؟ ِااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا زود بازش کنید من بینم چه شکلیه !!!!!!!!!!!!!!!! اخر سر گفتم فاطمه جون نمیشد به این بچه بگی بیا بریم افطار کنیم . بالاخره سرت رو گرم کردیم تا این موضوع یادت بره اخه نتونستیم قانعت کنیم .

* به من میگی : مامانی کی برام تولد میگیری ؟ گفتم دو ماه دیگه . گفتی : برام چی میخری ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ گفتم : ماشین شارژی بخرم ؟ گفتی : نهههههههههههههه سنگینه اون رو بابا بخره شما برام کیک بخر .

* برات میوه اوردم ، خوردی و رفتی سراغ بازی کردن . گفتم : هلیا خانوم دیگه میوه نمی خوری ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ گفتی : نه مامان من روزه ام !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

* رفتیم خونه ایلیار جون و باهاش سوار ماشین شارژی اش شدی . اول کمی ترسیده بودی و محکم با دو تا دستهات از ماشین گرفته بودی . بعد که اومدیم خونه به بابایی گفتی : برام ماشین شارژی میخری ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بابا هم گفت : شما هنوز کوچولویی میترسی سوار بشی . با صدای خیلی بلند گفتی : نههههههههههههههههه من نترسیدم اخم کرده بودماااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

آرمین
1 شهریور 90 11:32
وبلاگ جالبی دارید موفق باشید به ما هم سر بزنید
مامان بوبولی
1 شهریور 90 12:14
مامانش بخر براش
helia & sara
1 شهریور 90 13:57
هلیا جونم سوار ماشین میشی کمربندتو ببندی ها پس به تولد هلیا جونم هم کم مونده چشم رو هم بزاری تمومه
مامان زهرا نازنازی
1 شهریور 90 17:58
مامان گیسو
2 شهریور 90 21:03
نمی تونی تصور کنی من چطور عاشق شیرین زبونی هلیا جون هستم
ببوسششششششش


خودت رو اماده کن واسه شیرین زبونی های گیسو جون اخه دخترا خیلی زبون میریزن . لطف داری عزیزم
زهره مامان هلیا
5 شهریور 90 0:42
فدای شیرین زبونیای پرنسس کوچولو


قربونت دوست گلم.
مامان ماهان
7 شهریور 90 9:50
روزه ات قبول یاشه پرنسس زیبا و شیرین زبون
نازنین نرگس نفس مامان
20 شهریور 90 11:50
افرین به این کوچولوی روزه دار قبول باشه خانمی
نازنین نرگس نفس مامان
20 شهریور 90 11:51
نترسی گلی از ماشین شارژی تا بابایی بخره ها
نازنین نرگس نفس مامان
20 شهریور 90 11:53
دوست عزیز ببخشید که دیر سر زدم هم نت مشکل داشت هم خیلی درگیر بودم شرمنده ممنون از محبتتون