هلیاهلیا، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره

هلیا پرنسس مامان و بابا

دامنه لغات هلیا جون از زمان تولد تا 2 سالگی

هلیا جون الان که ماشاءالله مثل بلبل صحبت میکنی اما بعضی لغات رو خیلی جالب تلفظ میکنی فرهنگ لغات جالبی داری گلم ببین : البته این فرهنگ لغات شما تا دوسالگی تون عزیزم Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin:0cm; mso-para-margin-bottom:.0001pt; mso-pagination:widow-orphan; font-size:10.0pt; font-family:"Times New Roman"; mso-ansi-langua...
11 اسفند 1389

هلیا جون و دایی مهرداد

دختر گلم گاهی اوقات کارهایی میکنی و حرفهایی میزنی که من و بابایی و بقیه  دو تا شاخ گنده از روسرمون میزنه بیرون که این چیزها رو از کجا بلدی فسقلی نازمممممممممممممممم سه ماه قبل وقتی دوسال و یک ماهت بود با دایی مهرداد نشسته بودی پشت سیستم کامپیوتر دایی جونت ، دایی مهرداد هم که مرخصی سربازی اومده بود داشت به شما عکسهای دوران دانشجویی اش رو نشون میداد و از شما می خواست ازبین افراد داخل عکس دایی مهرداد رو پیدا کنی . بعد از دیدن کلی عکس برگشتی به دایی جونت با حالت ناراحتی میگی : من زن دایی ندالممممممممممممممممممممممممممممممممم   یهو دیدم دایی مهرداد شما رو بغل کرده اورده به من میگه بگیر این خانم کوچولو رو داره به من میگه چرا زن...
11 اسفند 1389

هلیا و کارهایی که اولین بار تونست انجام بده - 1

هلیا جونم وقتی واسه اولین بار دست زدی ، خندیدی، گفتی بابا ، گفتی مامان ، تونستی بشینی، راه بری و .................................. انگار دنیا رو دادن به من و بابایی  چقدر لذت بخشهههههههههههههه خدای من شکرت .................... الهی فدات بشم گل قشنگم ............ Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin:0cm; mso-para-margin-bottom:....
11 اسفند 1389

حموم کردن هلیا خانوم

هلیا جون من و بابایی و اکرم جون با حموم کردن شما داستان ها داریم گلمممممممممممممممممممممممممممممممممم هلیا جون وقتی خیلی کوچولوتر بودی اصلا تو حموم گریه نمیکردی . از وقتی بدنیا اومدی تا 9 ماهگی خودم حمومت نمی کردم آخه میترسیدم از دستم سر بخوری . واسه همین  خاله ثریا و اغلب عمه صغری شما رو حموم میکرد اصلاً اذیت نمیکردی و ساکت بودی . با این حال و من و بابایی موقع حموم رفتن شما کلی استرس داشتیم ، با حوله و لباسهای نازت دم در حموم سرپا وای می ایستادیم و مدام سوال میکردیم کی تموم میشههههههههههههههههههههههههههه و به محض بیرون اومدن شما با کلی دست و بوس و هورا کردن بغلت میکردیم. از 9 ماهگی من با کمک بابا و یا اکرم جون حمومت کردم اما کم ...
10 اسفند 1389

شعرهای هلیا جون

هلیای نازنینم قربون اون شیرین زبونی هات برم که اینقدر قشنگ صحبت میکنی عزیزمممممممممم تاب تاب عباسی خدا من و نندازی اگه بخوای بندازی بغل خودم بندازی ********************** اتل اتل توتوله گاو حسن چه جوله گاوش بردن هندسون اسم زنش انقذی کلاش قلمزی ****************** ...
10 اسفند 1389

هلیا هدیه بزرگ خدا به مامان و بابا

به نام خدایی که ارحم الراحمینه و همه بنده هاش رو دوست داره. Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin:0cm; mso-para-margin-bottom:.0001pt; mso-pagination:widow-orphan; font-size:10.0pt; font-family:"Times New Roman"; mso-ansi-language:#0400; mso-fareast-language:#0400; mso-bidi-language:#0400;} ...
10 اسفند 1389

هلیا و شعر های قشنگش

هلیا جون مامان ، عسلم ، قندم ، عشقم ای کاش میتونستم لحظه به لحظه با تو بودن رو ضبط کنم و واست نگهدارم تا وقتی بزرگ شدی ببینی چقدر شیرین زبون و نازنین هستی ... گل من وقتی شعرها رو اونقدر زود یاد میگیری و با لحن قشنگ واسم میخونی از شدت ذوق و لذت نمیدونم چکار کنممممممممممممممممممم دوست دارم اونقدر محکم بغلت کنم تا عشقم رو بهت نشون بدم اما اون کار هم کافی نیست . از دوسالگی شعرهات رو تقریبا کامل میخونی: یه توپ دالم قلقلیه سلخ و سفید و ابیه میزنم زمین ابی میره نمیدونی تا کجا میره من این توپ ونداشتم بابام بهم عیدی داد یک توپ قلقلی داد *************** اتل اتل توتوله گاو حسن نه شیر داله نه پستان گاوشو بردن هندستون یک زن کر...
10 اسفند 1389