تولد یسنا جون ( دختر عمه هلیا جون )
سوم فروردین تولد یکسالگی یسنا جون ( دختر عمه فاطمه ) بود .عمه فاطمه زنگ زد و همه رو واسه تولد دعوت کرد .
مادرجون کبری ، عمو علیرضا و عمو محمدرضا با خانواده اعلام کردن که واسه جشن تولد یسنا جون میرن .
عمه ها هم که به همراه خانواده تشریف برده بودن قشم .
عمو محمدرضا گفت بخاطر کارش نمی تونه بیاد و خانم و بچه هاش با ما بیان ، بنابراین مادر جون و پریسا اومدن ماشین ما و با من و هلیا و بابا حمید و اکرم صبح روز سوم فروردین راه افتادیم .
عمو علیرضا و خانمش و مهدی و مهدیس با پریا و پوریا و زن عمو فاطمه هم با هم نزدیک های ظهر حرکت کردن .
هلیا جون وقتی رسیدیم خونه عمه فاطمه دو تا تخم مرغ کامل آبپز با کلی خوراکی نوش جان کردی و بعد از خو.ردن ناهار از بس خسته بودی خوابت برد بعد یک ساعت با سروصدای جشن تولد بیدار شدی و حوصله رقص و بازی هم نداشتی و همش بغلم نشسته بودی .
موقع فوت کردن شمع یهو دیدیم یسنا خانوم هم خوابش برده اما طفلی رو بیدارش کردن و چون خواب آلود بود هلیا و بقیه بچه ها در فوت کردن شمع یسنا رو کمک کردن .
یک پیراهن خوشگل هم از طرف هلیا جون به یسنا کادو دادیم .
آخرهای جشن تولد دیدم بلند شدی و شروع کردی به رقصیدن الهی مامان فدای رقصیدنت بشه خانوم گلی ،مادرجون کبری هم شما رو شاباش کرد .
شب خونه عمه فاطمه موندیم و فردا صبح کلی صبحونه خوردی ، بزنم به تخته تو مسافرت خیلی اشتهات خوب میشه و خوش خوراک میشی.
ناهار هم قورمه سبزی خوردیم و بعدش هم از عمه فاطمه عیدی گرفتی ولی موقع خداحافظی عمه فاطمه زد زیر گریه ، دوباره همه برگشتیم خونه تا عمه رو آروم کنیم اشک ما هم در اومد ، بالاخره مادر جون و پریسا پیش عمه موندن تا دلتنگی نکنه و ما برگشتیم به سمت بجنورد . داخل ماشین بلافاصله خوابت برد و تا خود بجنورد خواب بودی .