چند تا عکس جدید هلیا جون
یک نگاهی به لباسهای بابا حمید انداختی و گفتی : مامان من هم می خوام مثل بابایی لباس بپوشممممممممممم بعد هم رفتی و این لباسهات رو پوشیدی ( تی شرت قرمز راه راه با شلوار لی ابی ) من هم ازتون عکس یادگاری انداختم :
روستا که رفته بودیم با مهدیس پشت ماسه ها قایم شده بودین و من کلی دنبالتون گشتم تا گیرتون انداختم :
دیشب رفتیم پارک بولوار :
هلیا جون با دختر عموها : پریا و مهدیس
این عروسک بادی رو هفته قبل که رفتیم بیمارستان عیادت آقا مراد ( خدا بیامرز ) واست خریدیم چون دوست نداشتی بیای بیمارستان ، اینجا هم خونه باغ روستاست و داری باهاش بازی میکنی ، قربون سوت دور گردنت برم من :
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی