حباب بازی هلیا جون
هلیای نازنینم اولین حباب بازی رو از پسر عمه ات نادر یاد گرفتی و با ایلیار کلی بازی کردین . هر موقع می رفتیم خونه عمه ، نادر می اومد و با شما و ایلیار حباب بازی میکرد تو هم خیلی لذت میبردی تا اینکه تا اینکه مجبورمون کردی توی خونه هم بساط حباب بازی رو راه بندازیم و من و بابایی هم باهات حباب بازی کنیم . هفتم عید نوروز امسال عمو حسین از تهران اومد خونمون اول یه خورده ازش دوری میکردی و خجالت می کشیدی ولی عمو حسین اونقدر باهات بازی کرد که بالاخره باهاش دوست شدی و کلی باهاش حباب بازی کردی . پنجم عید هم که تازه از فرومد اومده بودیم ، من و بابایی حواسمون به صحبت کردن با هم پرت بود که دیدم سرفه کردی و بعدش هم هر چی خورده ...
نویسنده :
maman sima
12:37