دختر کاری مامان
* دیروز رفتیم باغ ، دیدم با مهدیس جون ، برگ انگور و سنگ های کوچیک جمع کردید بعد واسه مامان و بابا دلمه پیچیدید . هههههههههههههههههه * به مادرجون رقیه گفتی :با ما میای بریم باغ ؟؟ مادرجون گفت : اره میام . گفتی : با چی می خواهی بیای ؟ مادرجون گفت : با ماشین شما میام . گفتی : نه ما جا نداریم با ماشین دایی مجتبی بیا !!! ( حالا کی قراره بره باغ خدا می دونه؟؟؟ ) * گفتی : من وقتی کوچولو بودم مثل ارتین تو خونه جیش میکردم ؟ گفتم : آره . گفتی : بعد خونه کثیف می شد که ؟؟؟؟ گفتم : خوب پوشکت میکردم . از اون موقع هر کس میاد خونمون بهش میگی : من کوچولو بودم تو خونه جیش میکردم مامانم من رو پوشک میکرد . * بهت میگم اسم عروسکتهات رو بگو . ...
نویسنده :
maman sima
7:27